شاید ساز ویولون در قرن نوزدهم بیشتر از سایر زمانها مورد توجه عموم مردم بود و بدون شک تأثیرگذارترین عامل در این موضوع یک ویولنیست منحصر به فرد بود،
نیکولو پاگانینی (1840-1782). داستانهای زیادی در مورد رابطه و پیمان پاگانینی با شیطان مطرح شده و تلقینهایی مبنی بر اینکه او از جنس گوشت و خون نیست و از جنس آتش است همانطور که در مورد آهنگسازان دیگری از دوران رمانتیک مانند برلیوز، شومان و لیست مطرح شده.این آهنگسازان کسانی هستند که به شدت تحت تأثیر موسیقی و شخصیت پاگانینی قرار داشتند.تأثیر عمیق پاگانینی در موسیقی قرن هجدهم و نوزدهم تا سالهای زیادی پس از مرگ او ماندگار ماند.
و این داستان واقعیست حتما بخونید! به ادامه ی مطلب مراجعه کنید!
موسیقی در ایتالیا مانند مذهب مقدس است و کمتر کسی را می*توان یافت که از موسیقی اطلاع نداشته باشد و به آن احترام نگذارد. تا آن زمان بسیار از آثار موتسارت، بتهون و روسینی در آن تالار اجرا شده بود ولی آن شب مردم برای شنیدن پاگانینی به تالار کنسرت روی آورده بودند.
عده ای از ناقدان موسیقی که بیست و شش سال پیش هنر نمائی موتسارت را دیده بودند، بار دیگر گوشها را تیز کردند تا هنر پاگانینی، استاد ویولن را مورد انتقاد قرار دهند.
پاگانینی پیش از آن در اکثر شهرهای ایتالیا کنسرت داده و مشهور شده بود. او پس از سالها مسافرت و اجرای کنسرت در شهرهای اروپا به ایتالیا برگشته بود تا در کارناوال رم شرکت کند. اهل رم آوازه شهرت او را شنیده بودند اما هنوز با احوال او آشنایی نداشته وبه این جهت می خواستند بدانند که صاحب این قریحه عالی کیست!
معروف بود که پاگانینی قدرت نوازندگی را از شیطان کسب کرده است. در آن شب نیز حضار دائما زیر گوشی از هم می پرسیدند و می خواستند از گذشته این مرد اسرار آمیز که هیچ شباهتی به انسان عادی نداشت آگاه شوند و او را از نزدیک ببینند.
در این هنگام مردی از گوشه صحنه نمایان شد و در حالی که ویولنی کهنه داشت به وسط صحنه آمد. صورت گندم گونه و کشیده،
گونه های فرو رفته، بینی منحنی، چشمان قیر گون و موهای سیاه و بلند او که ژولیده روی شانه هایش ریخته بود چنان حالت مرموز به او داده بود که حضار بی*اختیار چند ثانیه سکوت کردند. حتی لبخند کوچکی که با قیافه جدی او تناسبی نداشت
نتوانست اثر مطلوبی در گروه تماشاگران داشته باشد. با این حال وقتی در وسط صحنه تعظیم غرایی کرد همه پاگانینی را شناختند و پس از آن غریو تحسین و صدای کف زدن جمعیت برخاست.
وقتی پاگانینی قطعات کنسرت را اجرا می کرد همه حضار بدون استثنا تصدیق کردن که تا آن زمان نوازنده ای به استادی و قدرت او ندیده اند زیرا دابل کوردها، پیتسکاتوها، استاکاتوهای تند و ضربات آرشه او چنان ماهرانه بود که هیچ ویولونیستی توانایی برابری با او نداشت.
با این همه هیچ کس نمی توانست یا نمی خواست تصور کند که این استادی در قبال چه رنجها و تحمل چه مشقت هایی حاصل شده است. همه ساده ترین جواب را برای کشف اسرار این مهارت برمیگزیدند "فروختن روح به شیطان". زندگی پاگانینی برای کسانی که از او اطلاع دقیقی نداشتند افسانه بود.
او سال ۱۷۸۲ در یک خانواده متوسط در "جنوا" به دنیا آمد. پدرش که در جوار گمرک شهر به کسب بازرگانی اشتغال داشت مردی سختگیر، خشن و خسیس بود. او شنیده بود که موتسارت از شش سالگی با درآمد موسیقی امرار معاش می کند و تصمیم گرفت فرزندش را در این رشته پرورش دهد.
چرا چنین فکری نکند؟ نیکولو چنان به موسیقی علاقه داشت که حتی زنگ کلیسا هم او را از حالت عادی خارج میکرد و با این ذوق و استعداد هیچ کاری سودمندتر از آن نبود که از فرزندش، عایدی جدیدی کسب کند.
نیکولو برای اینکه زودتر به نتیجه برسد مجبور بود هر روز ساعتها با ویولون کوچک خود تمرین کند بدون اینکه اجازه داشته باشد برای تفریح با همسالان خود بازی کند. نیکولو میدانست با کوچکترین اشتباه مجازات سختی در انتظار اوست.
تحمل ساعت ها گرسنگی یکی از این تنبیهات بود که بعدها بروی سلامتی وی تاثیر جدی گذاشت. پدرش او را به مدرسه نفرستاد و نیکولو از تعلیم و تربیت صحیح نیز برخوردار نشد. تنها تعلیم کودک آشنائی با نت های موسیقی بود و از آن پس به تنهایی تکنیک ویولون را فرا گرفت و با دقت و کوشش و زحمت بسیار به تمرین های سخت ویولون پرداخت و خیلی زود توانست آثار مشکل کورلی، تارتینی، ویوالدی و ویوتی را بنوازد.
پدرش او را برای اجرای یک کنسرت به کلیسا برد و او با چنان استادی ویولن نواخت که همه از استعداد غیرعادی او متعجب شدند. هیچ کس گمان نمی کرد که این کودک لاغر اندام و زشت بدون معلم در نواختن ویولن به آن پایه قدرت رسیده باشد.
رنج هایی که پاگانینی در این دوره از زندگی متحمل شده بود اثر عمیقی در قیافه او گذاشت و به تدریج چهره استخوانی و تیره ای پیدا کرد. در اثر تمرین انگشتهایش باریک و بلند شد. هنوز شانزده سال از عمرش نگذشته بود که به واسطه خشونت پدر، خانواده اش را ترک کرد. نیکولو در این زمان به درجه کمال رسیده و هیچ استادی نمی وانست نکته تازه ای به او بیاموزد. پاگانینی می توانست پاساژهای بسیار سخت ویولن را که اجرای آن مهارت بسیار لازم داشت بدون تمرین در یک چشم بهم زدن بنوازد.
وقتی "پازینی" آهنگساز ایتالیایی ویلون خود را برای اجرای کنسرتوی مشکلی به مسابقه گذاشت پاگانینی نزد او رفت.
تا آن وقت بسیاری از ویلونیستها برای به دست آوردن ویولن و آزمایش استعداد خود مدتها وقت خود را به تمرین کنسرتو در خانه پازینی گذرانده بودند، اما عقیده داشتند که کنسرتو پازینی قابل اجرا برای ویولن نیست.
آهنگساز سالخورده وقتی پاگانینی را دید مدتی به چهره او خیره شد و گفت: اگر بتوانید این کنسرتو را بدون هیچ مشکلی اجرا کنید ویولن استرادیواریوس به شما تعلق خواهد گرفت. و پاگانینی پاسخ داد: در این صورت می توانید با ویولن خود وداع کنید.
آنگاه بدون تامل کنسرتویی را که تا آن وقت ندیده بود چنان با سهولت و زبردستی نواخت که پازینی از فرط غلبه احساسات از حال رفت.
به زودی نام پاگانینی مشهور شد و شاگردان بسیار به محضر او آمدند. درآن میان ویولونسلیست جوانی به نام چیاندلی که استعداد متوسط داشت برای استفاده از مکتب پاگانینی نزد او آمد. با آنکه پاگانینی با ویولنسل کار نکرده بود توانست چند نکته از روموز نوازندگی را به او بیاموزد و چیاندلی در مدت سه روز به حدی در نواختن این ساز مهارت یافت که ارکستر پادشاهی ناپل او را به سمت نوازنده اول ویولنسل استخدام کرد.
نخستین کنسرت معروف پاگانینی در تالار اسکالای میلان برگزار شد. اما هنرنمائی او در وین بیش از همه باعث شهرت او شد.
در آن شهر پاگانینی یک سونات ویولن را به طرز خارق العاده به اجرا گذاشت. یکی از روزنامه های وین حادثه شب کنسرت را چنین شرح می دهد:
پاگانینی در هر قسمت از سونات یکی از سیم های ویولن را از کار می*انداخت. قسمت اول را روی چهار سیم، قسمت دوم را روی سه سیم، قسمت سوم را روی دو سیم، قسمت چهارم را روی یک سیم نواخت. تنها کسی می تواند او را مغلوب کند که بتواند سونات را بدون سیم بنوازد! (این شیوه را پاگانینی به آن جهت به کار برده بود که یک بار واقعا یکی از سیم های ویولن پاره شد و پاگانینی توانسته بود بدون آن که کنسرت را متوقف کند با سه سیم سونات ویولن را بنوازد. او بعدها سوناتی برای سیم سل نوشت که بسیار مشکل است.) اما در تالار کنسرت گروه تماشاگران که تا آن زمان چنین استادی ندیده بودند به یاد شایعاتی که از پاگانینی شنیده بودند افتادند زیرا معروف شده بود پاگانینی در کار خود از شیطان کمک می*گیرد. این تصویر به خصوص وقتی قوت گرفت که پاگانینی نواختن یکی از قطعات معروف خود (رقص شیطان) را آغاز نمود. یکی از حضار چنان متوحش شده بود که تصور می کرد واقعا شیطان را می بیند و ناگهان فریاد کشید، آنجا پشت سر پاگانینی شیطان ایستاده که ویولن می زنه. کافی است تمام کنید!
پاگانینی ناچار آهنگ را قطع و به کنار رفت مردم به جز پرده جنگل که در پشت صحنه آویخته بود چیزی ندیدند.
با این همه مردم وحشت زده شدند و عده ای به زانو در آمدند و صلیب رسم کردند تا از شر شیطان در امان بمانند. یک زن حامله چنان ترسیده بود که او را به اطاق دیگری بردند و بچه اش را مرده به دنیا آورد.
زندگی خصوصی پررنج پاگانینی او را به سمت قمار خانه ها کشاند. در سال ۱۸۳۶ او اموال خود را در کازینویی در شهر پاریس باخت. بعد از این اتفاق دچار افسردگی مزمن میشود که این افسردگی بر سلامتی وی تاثیر میگذارد.
پس از مدت کوتاهی پاگانینی بعلّت مبتلا شدن به عفونت گلو صدای خود را از دست میدهد و لال میشود و سرانجام این بیماری در سال ۱۸۴۰ در ۵۸ سالگی او را از پای در می آورد.
شایعاتی مبنی بر شیطانی بودن وی حتی پس از مرگ نیز دامن گیر او شد. روحانیان و کلیسای کاتولیک از تدفین او در گورستان مسیحیان ممانعت بعمل آوردند و جسد وی مدتها از محلی به محل دیگر انتقال می یافت تا انکه پس از 5سال اجازه داده شد تا در گورستان پارما در ایتالیا به خاک سپرده شود. همواره این شایعه در بین مردم وجود داشت که شب ها از گور پاگانینی صدای ضجه ساز ویالون برمیخیزد.
سرانجام جسد "نیکولو پاگانینی" مجددا پس از پنجاه سال در سال ۱۸۹۶ به قبرستان جدیدی در پارما منتقل شد.
درسته که زمان قدیم خرافات زیاد بوده و این داستان ها میتونه حقیقت نداشته باشه یا حتی یک کلاغ چهل کلاغ شده باشه ولی بی شک بهترین ویالونیست تاریخ پاگانینی هست
این همون آهنگیه که در متن بالا بهش اشاره شد (قهقهه ی شیطان)
- ۹۴/۱۱/۲۹