دلم میخواهد به روزهایی برگردم که
بالاترین نقطه ی زمین شونه های پدم بود
پدرم هر وقت میگفت درست میشه
تمام نگرانی هایم به یک باره رنگ میباخت
پدرم پینههای دستت حکایت داستانی است عاشقانه٬ صادقانه …
ای تمام زندگیم روزت مبارک…
لباس های خاکیت را
عطر پیرهنت را
دست های پینه بسته ات را به کل دنیا نمیدهم
سایه ات همیشه بالای سرمان باشد پدر عزیزم
امروز بهانه ای بود که قدردان زحماتت باشیم
خدایـــا !
به بزرگیـــــت قســـم …
توعکس های دست جمعی …
جای هیچ پدر و مـــــادری رو خــالی نذار …
آمیـــــن
- ۹۸/۰۳/۰۹